جان مایه من سلام!

فکر تو حتی مستی به جانم می ریزد
سرمست و بیخیال
رها از من و تو
سراسر ما می شوم
برایت میانه نامه ام
لبخند می فرستم با چند عکس
کمی عطر دست های کودک خانه
و کمی گلاب
که چشم هایت خاصیت بهار نارنج است
دست هایت شرط لازم دیوانگی 
و فکرت الکل خون من
حضرت هزار شب...
 

جان مایه من سلام!...

من الغریب الی الغریب
که نگاه تو نباشد هر دو غریب میشویم
بیا تا هر دو برای جهان با هم تلاش کنیم و انچه باید را به تصویر بکشانیم که این برای هردویمان بهتر است
بیا تا برایت بگویم عشق چه داستان ها برایم چید تا من در هر قدم به زانو بیافتم و هااااای که عشق چیز خوبی نیست
من در همین حوالی، در هوای تو، بی تو
تو در کجای جهان، بی من، که هوا پس معرکه است
اشهدان  انت حبیبی و انا مظلوم
بی راهه نیامده ام انگار که کسی نیست مرا یاری کند
اما هستم تا بگویمت اری

نیمه شعبان

جان مایه من سلام!...

حدود دو هفته میشه که میخوام بیام و از خیلییا بنویسم .باشگاهی که پلمپ شد و استادی که باهاش خداحافظی شد و معلوم نیست بتونم دیگه کی همه دلخوریام از بقیه و سرش خالی کنم و اون بفهمه چقدر دوباره دلتنگم و چق جان مایه من سلام!...ادامه مطلب

ساعت ۱۱ صبح بود که زنگ زد اما خواب بودم چون دیشبش بیدار بودم و صبح هم در جوار حضرت مهربانی! شاید یه ربع برام حرف زد و من از خلاصه اش دستگیرم شد که شنبه قرار گذاشتم ،غروب ساعت 5! سر اشتباه عمدی ،سهوی ر جان مایه من سلام!...ادامه مطلب

چه اتفاقی افتاده ؟چی سر این مردم اومده ؟ چرا اعتماد و مهربونی براشون عجیبه و اگر بشنوند باور نمیکنند و اگر ببینند هم براشون عجیبه ؟ چرا یادمون رفته زندگی کردن یعنی چی و عادت کردیم به همبن روزمرگی که ه جان مایه من سلام!...ادامه مطلب

همون روزا که فقط می‌گذشت و من فکر میکردم این روزا برای همه پیش میاد و سعی میکردم قوی باشم و ازشون رد بشم که بعدش بگم تونستم ،همون روزا که شبا یادم می‌رفت حتی قرارمون و آهنگ با آخرین ولوم پلی میشد و من جان مایه من سلام!...ادامه مطلب

تورا به نام تو میخوانم 
که تو حضرت عشقی و رسالت تو ادامه دارد 
جان مایه ِمن سلام! 
غریب شده ام اما غریبه نپندارم که من  آشنای شب های بی توام هنوز... 
نه راه میدانم نه راهنما 
که من تورا فرامیخوانم به همین جای از غصه 
که قصه پر غصه شده است و من از تو، خودرا میخواهم! 
دل سپردم که دلداری کنی و تو بهتر میدانستی که من دل قوی داشته ام در سخت روزگار 
که من غصه قصه را به آغوش نگاه گرم تو خریده ام و حال تو مرا به دامان حوادث میسپاری.... 

 

جان مایه من سلام!...